سفارش تبلیغ
صبا ویژن
yassin....
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 36192
کل یادداشتها ها : 39

نوشته شده در تاریخ 91/1/1 ساعت 11:1 ص توسط مهدی همتی


آدم با آن مقامى که خدا در آیات سوره مبارکه بقره براى او بیان می‌کند مقام والایى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماینده خدا در زمین بود، معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم با این امتیازات مسلماً گناه نمى‏کند، بعلاوه مى‏دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.

 

 

فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ

(بقره 36)

 

پس شیطان آن دو را به لغزش انداخت و آنان را از باغى که در آن بودند، خارج ساخت و (در این هنگام به آن‌ها) گفتیم: فرود آیید در حالى که بعضى شما دشمن برخى دیگر است و براى شما در زمین قرارگاه و تا وقتى معیّن بهره و برخوردارى است.

 

گناه آدم چه بود؟

روشن است آدم با آن مقامى که خدا در آیات  قبلی سوره مبارکه بقره براى او بیان کرد مقام والایى از نظر معرفت و تقوا داشت، او نماینده خدا در زمین بود، معلم فرشتگان بود، او مسجود ملائکه بزرگ خدا گردید، این آدم با این امتیازات مسلماً گناه نمى‏کند، بعلاوه مى‏دانیم او پیامبر بود و هر پیامبرى معصوم است.

 

لذا این سؤال مطرح مى‏شود آنچه از آدم سر زد چه بود؟

 

در اینجا سه تفسیر وجود دارد که مکمل یکدیگرند:

 

1- آنچه آدم مرتکب شد" ترک اولى" و یا به عبارت دیگر" گناه نسبى" بود نه" گناه مطلق".

 

گناه مطلق گناهانى است که از هر کس سر زند گناه است و درخور مجازات (مانند شرک و کفر و ظلم و تجاوز) و گناه نسبى آن است که گاه بعضى اعمال مباح و یا حتى مستحبّ درخور مقام افراد بزرگ نیست، آن‌ها باید از این اعمال چشم بپوشند، و به کار مهم‌تر پردازند، در غیر این صورت ترک اولى کرده‏اند، برای مثال نمازى را که ما میخوانیم قسمتى از آن با حضور قلب و قسمتى بى حضور قلب مى‏گذرد درخورشان ما است، این نماز هرگز درخور مقام شخصى همچون پیامبر و على (علیهماالسلام) نیست، او باید سراسر نمازش غرق در حضور در پیشگاه خدا باشد، و اگر غیر این کند حرامى مرتکب نشده اما ترک اولى کرده است.

 

آدم نیز سزاوار بود از آن درخت نخورد هر چند براى او ممنوع نبود بلکه" مکروه" بود.

 

2- نهى خداوند در اینجا نهى ارشادى است، یعنى همانند دستور طبیب که مى‏گوید: فلان غذا را نخور که بیمار مى‏شوى، خداوند نیز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوع بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت، و به درد و رنج خواهى افتاد، بنا بر این آدم مخالفت فرمان خدا نکرد، بلکه مخالفت نهى ارشادى کرد.3- اساساً بهشت جاى تکلیف نبود بلکه دورانى بود براى آزمایش و آمادگى آدم براى آمدن در روى زمین و این نهى تنها جنبه آزمایشى داشت.

 

بدیهى است منظور این نیست که: شیطان در همه جا به این معنى باشد، بلکه منظور این است که: شیطان معانى مختلفى دارد، که یکى از مصداقهاى روشن آن" ابلیس" و لشکریان و اعوان او است: و مصداق دیگر آن انسانهاى مفسد و منحرف کننده، و احیانا در پاره‏اى از موارد به معنى میکربهاى موذى آمده است

 

مقصود از شیطان در قرآن چیست؟

کلمه" شیطان" از ماده" شطن" گرفته شده، و" شاطن" به معنى" خبیث و پست" آمده است و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق مى‏شود، اعم از انسان‏ و یا جن و یا جنبندگان دیگر، و به معنى روح شریر و دور از حق، نیز آمده است، که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک بازگشت مى‏کنند.

 

البته باید ذکر کنیم که " شیطان" اسم عام (اسم جنس) است، در حالى که" ابلیس" اسم خاص (علم) مى‏باشد، و به عبارت دیگر" شیطان" به هر موجود موذى و منحرف کننده و طاغى و سرکش، خواه انسانى یا غیر انسانى مى‏گویند، و ابلیس نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.

 

از موارد استعمال این کلمه در قرآن نیز بر مى‏آید که شیطان به موجود موذى و مضر گفته مى‏شود، موجودى که از راه راست بر کنار بوده و در صدد آزار دیگران است، موجودى که سعى مى‏کند ایجاد دودستگى نماید، و اختلاف و فساد به راه اندازد، چنان که مى‏خوانیم:

 

" إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ ...،":

 

" شیطان مى‏خواهد بین شما دشمنى و بغض و کینه ایجاد کند ..." (مائده: 91)

 

با توجه به اینکه کلمه" یرید" فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد حاکى از این معنى است که این اراده، اراده همیشگى شیطان است.

 

و از طرفى مى‏بینیم که در قرآن نیز شیطان به موجود خاصى اطلاق نشده، بلکه حتى به انسان‌های شرور و مفسد نیز اطلاق گردیده است. آنجا که مى‏خوانیم:

 

" وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ" ؛" بدینگونه ما براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انسانى و یا جن قرار دادیم" (انعام: 112)

 

و اینکه به ابلیس هم شیطان اطلاق شده بخاطر فساد و شرارتى است که در او وجود دارد.

علاوه بر اینها گاهى کلمه شیطان بر" میکربها" نیز اطلاق شده به عنوان نمونه امیر مؤمنان (علیه السلام) مى‏فرمایند: لا تشربوا الماء من ثلمة الاناء و لا من عروته، فان الشیطان یقعد على العروة و الثلمة ":" از قسمت شکسته و طرف دستگیره ظرف، آب نخورید، زیرا شیطان بر روى دستگیره و قسمت شکسته شده ظرف مى‏نشیند" (کافى جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى)

 

و نیز امام صادق (علیه السلام) مى‏فرماید:" و لا یشرب من اذن الکوز، و لا من کسره ان کان فیه فانه مشرب الشیاطین‏ " (کافى جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى )" از دستگیره و قسمت شکسته کوزه آب مخورید که جایگاه آشامیدن شیطانها است".

 

از قول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مى‏خوانیم:" موهاى شارب (سبیل) خویش را بلند مگذارید، زیرا شیطان آن را محیط امن براى زندگى خویش قرار مى‏دهد، و در آنجا پنهان مى‏گردد" (کافى جلد 6 کتاب الاطعمة و الاشربة، باب الاوانى) به این ترتیب روشن شد که یکى از معانى شیطان میکربهاى زیانبخش و مضر است.

 

ولى بدیهى است منظور این نیست که: شیطان در همه جا به این معنى باشد، بلکه منظور این است که: شیطان معانى مختلفى دارد، که یکى از مصداقهاى روشن آن" ابلیس" و لشکریان و اعوان او است: و مصداق دیگر آن انسانهاى مفسد و منحرف کننده، و احیانا در پاره‏اى از موارد به معنى میکربهاى موذى آمده است.

 

کلمه" شیطان" از ماده" شطن" گرفته شده، و" شاطن" به معنى" خبیث و پست" آمده است و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق مى‏شود، اعم از انسان‏ و یا جن و یا جنبندگان دیگر، و به معنى روح شریر و دور از حق، نیز آمده است، که در حقیقت همه اینها به یک قدر مشترک بازگشت مى‏کنند

 

چرا خدا شیطان را آفرید؟

بسیارى مى‏پرسند شیطان که موجود اغواگرى است اصلا چرا آفریده شد و فلسفه وجود او چیست؟! در پاسخ مى‏گوئیم:

 

اولا: خداوند شیطان را، شیطان نیافرید، به این دلیل که سالها همنشین‏ فرشتگان و بر فطرت پاک بود، ولى بعد از آزادى خود سوء استفاده کرد و بناى طغیان و سرکشى گذارد، پس او در آغاز پاک آفریده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بود.

 

ثانیا: از نظر سازمان آفرینش وجود شیطان براى افراد با ایمان و آنها که مى‏خواهند راه حق را بپویند زیانبخش نیست، بلکه وسیله پیشرفت و تکامل آنها است، چرا که پیشرفت و ترقى و تکامل، همواره در میان تضادها صورت مى‏گیرد.

 

به عبارت روشنتر: انسان تا در برابر دشمن نیرومندى قرار نگیرد هرگز نیروها و نبوغ خود را بسیج نمى‏کند و بکار نمى‏اندازد، همین وجود دشمن نیرومند سبب تحرک و جنبش هر چه بیشتر انسان و در نتیجه ترقى و تکامل او مى‏شود. یکى از فلاسفه بزرگ تاریخ معاصر" تواین‏بى" مى‏گوید: "هیچ تمدن درخشانى در جهان پیدا نشد، مگر این که، ملتى مورد هجوم یک نیروى خارجى قرار گرفت و بر اثر این تهاجم نبوغ و استعداد خود را بکار انداخت و آن چنان تمدن درخشانى را پى‏ریزى کرد".

 

پیام‏های آیه:

1 ـ خطر شیطان، براى بزرگان نیز هست. او به سراغ آدم و حوّا آمد. «فَأَزَلَّهُمَا»

 

شیطان، دشمن دیرینه‏ى نسل بشر است. زیرا از روز اوّل به سراغ پدر و مادر ما رفت. «فَأَزَلَّهُمَا»

 

انسان به خودى خود، جایز الخطا و وسوسه‏پذیر است. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ»

 

هر انسانى به خاطر استعدادها و لیاقت‏هایى که دارد بهشتى است، ولى خلاف‏ها او را سقوط مى‏دهد. «فَأَخْرَجَهُما5  

 

5 ـ از نافرمانى خداوند و عواقب تلخ وسوسه‏هاى ابلیس، عبرت بگیریم. تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن، برابر با خروج از مقامات الهى و محرومیّت از آنهاست. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ») ( «فَأَخْرَجَهُما»)

 

  زندگى دنیا، موقّتى است. «إِلى‏ حِینٍ»

 








طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ